داستان فرصت های زندگی
★★★این جا همه چی درهمه★★★
جک_داستان_جملات زیبا_طنز_...
یک شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 12:27 :: نويسنده : عقل کل

سپس کتابها را به تیبریوس عرضه کردند ؛ امپراطور رومی پرسید : بهایشان چقدر است ؟ سیبیل ها گفتند : یکصد سکه طلا !
تیبریوس آنها را با خشم از خود راند ؛ سیبیل ها سه جلد از کتابها را سوزاندند و بازگشتند و گفتند : قیمت همان صد سکه است ! تیبریوس خندید و گفت : چرا باید برای چیزی که شش تا و نه تایش یک قیمت دارد بهایی بپردازم ؟
سیبیل ها سه جلد دیگر را نیز سوزاندند و با سه کتاب باقی مانده برگشتند و گفتند : قیمت هنوز همان صد سکه است ! تیبریوس با کنجکاوی تسلیم شد و تصمیم گرفت که صد سکه را بپردازد اما اکنون او می توانست فقط قسمتی از آینده امپراطوریش را بخواند …
نتیجه : قسمت مهمی از درس زندگی این است که با موقعیت ها چانه نزنیم !


نظرات شما عزیزان:

مهسا
ساعت22:56---1 ارديبهشت 1392
وااااااای دلم!پوکیدم از خنده،
خیلی باحال بود


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 52
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 66
بازدید ماه : 66
بازدید کل : 44739
تعداد مطالب : 160
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1